لوگوتایپ اثرمثبت

ترس هایی که مانع اقدام کردن ما می شود

ترس هایی که مانع اقدام کردن ما می شود

برای همه ما زمان هایی پیش آمده است که می دانیم کاری درست است و یا دل مان می خواهد اقدامی در مسیر رسیدن به هدفی انجام دهیم که درگیر ترس و نگرانی هستیم. ترس از نرسیدن، ترس از نتوانستن و در مجموع ترس از شکست که همین ترس ها می توانند مانع اقدام کردن ما شوند.

اگر شما هم فکر می کنید درگیر ترس هایی هستید که مانع اقدام کردن تان می شود، مطالعه این مطلب از سری مقالات آموزشی اثر مثبت را از دست ندهید.

در مقایسه با کل تاریخ بشریت امروزه کمترین خطر و تهدید متوجه ما انسانها است. ولی هرچه از اکنون به گذشته بر می گردیم نیروهای بیشتری زندگی انسان را تهدید می کرده است. چنانکه تا صد سال پیش انواع ویروس، باکتری ها، انگلها و گزندگان سمی انسان را از پا در می آوردند. قبل از عصر کشاورزی تا پیدایش انسانهای اولیه وضع از این هم بدتر بوده است. خطر کشته شدن توسط درندگان، گرسنگی، سرما، گرما، سیل، طوفان و غیره همواره متوجه نیاکان ما بوده است.

این شواهد همه یک موضوع را خاطرنشان می کند و آن هم اینکه کره زمین برای نیاکان ما جای ترسناکی بوده است که هر لحظه احتمال مرگ خود را می داده اند. نتیجه اینکه در این دنیای پرخطر بزرگترین ابزاری که حافظ جانشان بوده احساس ترس بوده است. ترس باعث می شده است هر احتمال خطری را جدی بگیرند و به آن واکنش مناسب نشان دهند. در نتیجه هرچه اقدامات ترسناک کمتری انجام می داده اند زندگی طولانی تری داشته اند.

 

 

زندگی امروز بدون ترسهای واقعی ولی پر از ترسهای کاذب

ولی امروز به لطف رشد قدرت مغز و کار جمعی، انسان فرمانروای بلامنازع کره زمین است. نیروهای طبیعت در کنترل انسان درآمده است و به جز اندک موارد استثنا خطری جان انسان را تهدید نمی کند. ولی احساس ترس همچنان با ما است و از بین نرفته است. با این تفاوت که ترسهای امروز غیر واقعی ولی با تنوع و تعداد بیشتر است. اگر نیاکان ما مجموعا ده خطر واقعی جان آنها را تهدید می کرده است. امروزه ما شرایطی را تجربه می کنیم که هزاران خطر غیر واقعی تهدیدمان می کند.

چرا؟ چون پیچیده شدن جامعه امروز به شدت شرایط ترسناک قدیم را بازسازی می کند. یکی با ایجاد وضعیت عدم قطعیت و نامعلوم و دیگری با تنوع سبک زندگی و و تغییرات زیاد.

این دو عامل احتمالا برای شما خواننده عزیز کمی مبهم است. ولی قبل از اینکه آنها را بیشتر بکاویم لازم است توضیحی کوتاه در مورد موضوع اصلی مقاله بدهم. ما در این مقاله می خواهیم به ترسهایی بپردازیم که مانع از اقدام و عمل ما می شود. ضمن اینکه منظورمان از ترس به معنای فوبیا و انواع آن نیست.

در واقع فوبیاها بیشتر برای افراد خاصی است و شامل همه انسانها نمی شود. برعکس ترسهایی که ما می خواهیم به آن بپردازیم ترسهای عمومی است که همه ما به نوعی داریم. همچنین از ترسهای عمومی آنهایی که واقعی نیستند مد نظر ما است. مثلا ترس از درندگان، خزندگان سمی و ارتفاع و غرق شدن در آب طبیعی است و بنابراین شامل موضوع ما نمی شود.

 

دو عامل اصلی که باعث ترس از اقدام کردن ما می شود

عوامل زیادی وجود دارند که ممکن است مانع اقدام کردن ما شوند؛ اما در اینجا قصد داریم دو عامل اصلی که می توانند باعث ترس های ذهنی که توانایی این را دارند که مانع بزرگی برای اقدام کردن ما باشند، صحبت کنیم.

 

ترس از شرایط ناشناخته و عدم قطعیت

 

ترس از شرایط ناشناخته و عدم قطعیت

در زندگی انسانهای اولیه در هر شرایط ناشناخته و نامعلومی احتمال مرگ وجود داشته است. حیوان ناشناس، ویروسها و باکتری هایی که اساسا نمی دانستند چیست و از کجا می آید، شرایط آب و هوایی جدید، مناطق جغرافیایی جدید، قبایلی که نمی شناختند و غیره. امروزه تقریبا بیشتر این موارد را ما نداریم ولی تا دلتان بخواهد شرایط نامشخص داریم که شاید ما را نکشند؛ اما قدرت ترساندن ما را دارند.

  • رفتن به یک مکان جدید مانند کشور، شهر، منطقه یا حتی یک خیابان جدید.
  • افرادی که نمی شناسیم و نمی دانیم برخوردشان با ما چگونه اس.
  • هر تجربه جدیدی که تا الان نداشته ایم. مقایسه کنید تجربه طبیعی و محدود پدران ما با سرعت تغییرات جامعه بشری امروز.
  • هر موقعیت جدیدی که قبلا در آن نبوده ایم: کار جدید، مصاحبه شغلی، قرار گرفتن در یک جمع ناشناس، صحبت کردن در مقابل جمع.
  • کار یا فعالیت جدیدی که نمی دانیم چطور باید انجام دهیم
  • مهارت جدیدی که باید یاد بگیریم

این فهرست را همینطور می توان ادامه داد ضمن اینکه هر کدام هم قابل تقسیم به موارد بیشماری است.

 

ماندن در منطقه امن

منطقه امن جایی است که اقدام نمی کنیم و نمی ترسیم

در ادبیات روانشناسی موفقیت اصطلاحی وجود دارد به نام منطقه امن. بطور خلاصه تعریف این عبارت شرایطی است که برای فرد از هر نظر شناخته شده است. جاییکه فرد کمترین ترس را هم دارد. بگذارید با یک مثال این موضوع را باز کنیم. فرض کنیم شما اکنون در سن 30 سالگی قرار دارید. در شهر خودتان در اداره ای استخدام شده اید و کارمند آنجا هستید. هر روز به سر کار می روید و در پایان ماه هم حقوقی می گیرید. روابط تان با همان انسانهای قبلی است.

هیچ برنامه ای برای  تغییر شغل، ارتقای شغلی، مهاجرت به نقطه ای دیگر، تغییر منزل مسکونی خود، یادگیری رشته یا مهارتی دیگر، سرمایه گذاری در حوزه ای جدید و غیره ندارید. خلاصه اینکه زندگی آرامی سپری می کنید که نه چیزی آنرا تهدید می کند و نه پیشرفت خاصی هم دارید. یک زندگی حداقلی با کمترین تغییر و ریسک. شما در این حالت در منطقه امن قرار دارید. البته از نظر خطر نکردن امن است ولی خیلی در واقعیت امن هم نیست. چون زندگی حداقلی را می گذرانید که هر آن ممکن است با مشکلات معیشتی متزلزل شود.

بزرگترین دلیل ماندن افراد در منطقه امن به ترس آنها باز می گردد. ما هر زمان که دنبال آرامش می گردیم یعنی مغز ما می خواهد کمترین ترس را تجربه کند. متاسفانه در زندگی اینچنینی انسان چیز زیادی بدست نمی آورد. نه از درون رشد میکند و نه از بیرون. نیاکان غارنشین ما هم اگر از منطقه امن خود بیرون نمی آمدند ما یا همچنان در غار زندگی می کردیم، یا نسل مان از بین رفته بود.

 

خروج از منطقه امن با اقدام و رفتن به استقبال ترسها

 

خروج از منطقه امن با اقدام و رفتن به استقبال ترسها

حال بیایید ببینیم وقتی افراد از منطقه امن خود بیرون می آیند چه اتفاقی می افتد. فرض می کنیم شما همان فرد سی ساله با همان مشخصات بالا هستید ولی سبک و سطح زندگی ای که دارید شما را راضی نمی کند. دوست دارید بیشتر یاد بگیرید، رشد و پیشرفت کنید. مثلا می خواهید کسب و کاری شخصی برای خود راه بیاندازید. مثلا یک کارگاه تولیدی کوچک راه اندازی کنید. احتمالا شما برای این هدف لازم است موارد زیر را انجام دهید:

  • در آن زمینه خاص مدتی مطالعه کنید، آموزش ببینید یا حتی در جایی کسب تجربه کنید.
  • مقداری از پس انداز شخصی، ملک یا جواهراتی که دارید را نقد کنید و بعنوان هزینه شروع خرج کنید.
  • یک شرکت یا موسسه را بصورت قانونی ثبت کنید.
  • وامی به مبلغ مورد نیاز کارگاه خود از بانک بگیرید.
  • یکی دو نفر را برای شروع استخدام کنید و به آنها حقوق دهید.
  • برای محصول خود بازاریابی کنید تا بتوانید آنرا به فروش برسانید.
  • بخشی از وقت خود را از فعالیتهای دیگر بگیرید و صرف انجام کار جدید کنید.
  • قسمتی از درآمد خود را هم صرف فعالیت جدید خود نمایید.
  • از کار فعلی خود استعفا دهید و به دنبال کار مورد علاقه تان بروید.

پیشنهاد می کنیم جهت آشنایی بیشتر با تعریف هدف و هدف گذاری روی عبارت هدف چیست کلیک کنید.

 

احتمالا همین حالا هم شما با خواندن این لیست احساس بیرون آمدن از منطقه امن و ترس داشته اید. ولی در واقع ترسها یک لایه آن طرف تر قرار دارد. یعنی برای انجام این کارها باید کارهایی بکنیم که از آن می ترسیم. مثلا:

  • وارد شدن به حوزه ای از دانش که از آن چیز زیادی نمی دانیم
  • اینکه نمی دانیم برای انجام کارهای اداری باید چکار کنیم و از کجا شروع کنیم
  • رفتن به ادارات مختلفی که تا کنون نرفته ایم.
  • اینکه آنجا چه برخوردی با ما می شود.
  • صحبت با مسئولین بانکها و ادارات برای متقاعد کردن آنها در دفاع از طرح خود
  • ترس انجام نشدن کارها در زمان مقرر.
  • طرف شدن با ادارات دارایی، تامین اجتماعی، محیط زیست، اداره اماکن و غیره
  • تهیه مدارک بانکی و ضامن برای دریافت وام، تعهدات و تضمین های بازگشت اقساط و غیره.
  • افکار مربوط به عدم توانایی در بازگشت وام، ورشکستگی، شکایت کارکنان و توقیف اموال.
  • ترس از پیدا نکردن بازار فروش محصولات و یا کاهش یا از بین رفتن سود.
  • ترس از شنیدن جواب نه از خریداران بالقوه هنگام بازاریابی.
  • ترس از عدم توانایی در پیدا کردن یا راه اندازی کار مورد علاقه 

 

اینها ترسهایی بود که ما در یک پروژه فرضی برشمردیم. ولی هر زمان که ما احساس خجالت هم در مقابل دیگران می کنیم خود نوعی ترس است:

  • صحبت در جمعی که خیلی نمی شناسیم
  • اجرای هنری مانند رقص، آواز، نوازندگی
  • ظاهر شدن در میدان ورزش و در مقابل تماشاگران
  • درخواست اضافه حقوق از مدیر خود
  • درخواست آشنایی یا ازدواج به جنس مخالف
  • خجالت از واقعیت فیزیکی و ظاهری خود
  • خجالت از پیشنهاد فروش کالا یا خدمات خود

 

ترس از بیرون انداخته شدن از قبیله

ترس بزرگ دیگر نیاکان ما اخراج از قبیله بوده است. بقای انسان خردمند بخاطر قدرت جمعی اش بوده است. ما انسانها همین الان هم به تنهایی در طبیعت دوام نمی آوریم و شاید ضعیف ترین گونه باشیم.

نیاکان ما همواره تلاش می کردند مانند دیگر اعضای قبیله باشند تا با خطر بیرون انداختن و به تبع آن از بین رفتن مواجه نشوند. این شباهت باعث می شد افراد موقعیت قبیله را با خطر مواجه نکنند و از طرف دیگر وجه تمایز آنها در مقابل قبایل دیگر هم بود که بتوانند آشنا و غریبه را تشخیص دهند.

امروزه در زندگی ما اصولا عدم شباهت به دیگران خطر از دست دادن جان برای کسی ندارد ولی ترس آن همچنان با ما است. بنابراین ما تا جای ممکن سعی می کنیم مانند متوسط جامعه باشیم. از نظر پوشش، سبک زندگی، کار، آموزش، تفریح و غیره. مغز ما مرتب این موضوع را چک می کند که ما چقدر به دیگران شباهت داریم. ما را با اطرافیان مان مقایسه می کند و در صورت پیدا کردن موارد عدم انطباق حالش بد می شود.

متاسفانه دنیای سرمایه و مد و مصرف این موضوع را می داند و برای فروش محصولات یا خدماتی که اصلا ما نیاز هم نداریم از آن سو استفاده می کند. هر آگهی تبلیغاتی به هر شیوه عکس، صوت و تصویر بر همین اساس ساخته شده است. همه این کالا یا محصول را دارند به غیر از من بدبخت و بیچاره. البته این ترس به همین جا هم ختم نمی شود و ما را با مشکلات دیگری هم مواجه می کند.

تلاش برای شباهت به دیگران باعث می شود برای شکوفایی زندگی خود کمتر تلاش کنیم. چون عموما متوسط جامعه همان جایی است که ما الان قرار داریم. وقتی داریم برای رشد و بهبود زندگی خود تلاش می کنیم رفتار ما از نظر دیگران عادی نیست. مثلا به جای اینکه دچار مصرف گرایی شده و مثل دیگران فقط خرید کنیم می خواهیم بخشی از درآمد خود را صرف راه اندازی یک شغل جدید کنیم که دیگران نمی دانند چیست. وقتی:

  • بجای تماشای تلویزیون کتاب می خوانید
  • بجای وقت گذرانی در اینترنت و شبکه های اجتماعی دارید مهارت جدیدی یاد می گیرید
  • بجای بودن در جمع روی یک پروژه جدید کار می کنید
  • بجای شب زنده داری ساعت 9 شب می خوابید تا فردا صبح زود و سرحال بلند شوید
  • بجای تماشای فوتبال به باشگاه یا پارک می روید و خودتان ورزش می کنید.
  • بجای پاساژ گردی و خرید محصول دیگران در هر مغازه یا خانه ای را می زنید تا کالا یا خدمات تان را معرفی کنید
  • بجای گوشه گیری و همرنگ جماعت مستمع بودن در جمع صحبت می کنید یا برای دیگران سخنرانی می کنید.
  • در انتخابات محلی نامزد می شوید تا بجای رای دادن دیگران به شما رای دهند.

هر کدام از این کارها باعث می شود شبیه اکثریت نباشید و همین خود کافی است که ترسناک باشد.

 

با آموزش ترک اعتیاد به گوشی، چندین برابر زمان، تمرکز و سود بیشتر برای خود بخرید!

 

چرا مغز ما از شرایط ناشناخته و عدم شباهت به دیگران می ترسد؟

 

تخمین اشتباه مغز ما از آینده

مغز تقریبا هیچوقت برداشت درستی از آینده ندارد. هر اتفاقی در آینده را یا بزرگتر و سختتر برآورد می کند یا کمتر از آنچه هست. وقتی داستان موفقیت دیگران را می شنویم مغز ما آنرا شبیه سازی می کند و باور می کند که می تواند همان کارها را انجام دهد. ولی به محض اینکه به اولین مشکل بر می خورد قضیه را ترسناک تر از آنچه واقعا هست پیش بینی می کند.

 

نه دیگران به شخصیت خود به جای رفتار خود

هر زمان که ما با پاسخ منفی مواجه می شویم مغز ما آن را به نه به شخصیت ما ترجمه می کند. در حالیکه آن پاسخ حداکثر جوابی به رفتار ما است. هر زمان که ما از چیزی خجالت می کشیم در واقع واکنش دیگران به رفتار مان را به خود می گیریم.

 

رفتن به سمت ترسها چه مشکلاتی دارد؟

دقیقا خروج از دایره امن و شنا کردن خلاف جریان شروع مشکلات است. بله ما با این کارها به استقبال مشکلات می رویم. ولی وقتی با آنها در می افتیم رشد می کنیم، یاد می گیریم و در نهایت موفق می شویم. حتی اگر موفق هم نشویم و نتیجه ای که میخواهیم بدست نیاید باز هم رشد می کنیم و یاد می گیریم. دیگر آن مشکلات برایمان کوچک می شود و از آنها نمی ترسیم. بنابراین باید برویم سراغ مشکلات بزرگتر.

 

چطور پا روی ترسهایمان بگذاریم

تمام ترسهایی که ما در این نوشته بر شمردیم گفتیم غیر واقعی است. از این جهت غیر واقعی که قرار نیست خطری جان، مال یا موقعیت ما را تهدید کند. اتفاقا هر زمان قرار است تهدیدی واقعی مانند هر کدام از این سه مورد وجود داشته باشد بهتر است با احتیاط بیشتر عمل کنیم. مثلا اگر قرار است خانه خود را بفروشیم و خرج کسب و کار خود کنیم یا وامی بزرگ بگیریم که باید هرچه داریم گرو آن بگذاریم حتما لازم است احتیاط کنیم.

 

پذیرش ترس

اولین گام برای مقابله با ترس پذیرش آن است. هر شیوه دیگری مانند فرار، فراموشی، پرت کردن حواس، جنگیدن یا بحث و جدل با ترس محکوم به شکست است. در واقع این موضوع برای دیگر احساسات منفی ما هم صادق است. ترس احساسی واقعی است که نشان از وجود چیزی ترسناک دارد. خواه آن چیز واقعی باشد خواه غیر واقعی.

بنابراین لازم است قبل از هر چیز بپذیریم که ترسیده ایم. ترس خود را بپذیریم، به آن اقرار کنیم و بجای انکار یا تلاش برای فراموش کردن آن با مغز خود همراهی کنیم و با زبانی نرم با او سخن بگوییم. با زبانی که با بهترین دوست خود صحبت می کنیم. مثلا با این جمله که “مغز عزیزم می دانم که به فکر من هستی و چیزی باعث ترس تو شده است. من در این موضوع تو را درک می کنم و در کنار تو هستم.”

 

بترس ولی اقدام کن

 

بترس ولی اقدام کن

بعد از پذیرش ترس نوبت به اقدام می شود. تنها کاری که باعث کاهش ترسهای ما می شود اقدام است. با هر بار اقدام مقداری از ترس ما از آن کار کم می شود تا جاییکه دیگر از آن نمی ترسیم. اگر می ترسید در مقابل جمع صحبت کنید، آواز بخونید، برقصید، یا هر نوع هنری از خود نشان دهید کافی است ترس آن را بپذیرید و اقدام کنید. راه دیگری وجود ندارد. داروهای آرام بخش، به تاخیر انداختن کار، جملات تلقین مثبت و غیره فایده ای ندارد باید اقدام کرد.

 

شیوه مرحله به مرحله

وقتی از انجام کاری ترس داریم لازم است آنرا در شرایط کمتر ترسناک شروع کنیم. مثلا اگر از صحبت در جمع می ترسییم باید از جمع های کوچک شروع کنیم. گاندی وقتی اولین بار در رستورانی در لندن می خواست برای عده کمی صحبت کند از ترس زیاد غش کرد. ولی او بعدا برای بزرگترین اجتماع انسانی سخنرانی کرد و از این نظر رکورددار شد.

 

نکته آخر:

هر زمان که احساس کردید دیگر کاری برایتان ترسناک نیست وقت آن است که شرایط سختتری را تجربه کنید. در غیر این صورت آنجا تبدیل به منطقه امن شما شده است و گیر افتاده اید.

شاید علاقه مند باشید درباره روش مدیریت ترس ها بیشتر بدانید پیشنهاد می کنم مطالعه مقاله چگونه احساس ترس مان را مدیریت کنیم را از دست ندهید.

علاوه بر آن اگر علاقه دارید در زندگی واقعی خود من کمی ورود کنید و راجع به اینکه چطور با وجود ندیدن بر ترس هایم غلبه کرده ام بیشتر بدانید، پیشنهاد می کنم به لینک زیر بروید و دیدن ویدئو آن را به هیچ وجه از دست ندهید.

ورود به دنیای تازه ها، با عبور از مانع ها!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه مطلب
محصولات رایگان
جدیدترین محصولات